حکایت زیبا مرگ و زندگی

ساخت وبلاگ

حکایت زیبا مرگ و زندگی,حکایت

جهانی‌ها -> حکایت

 گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد.

حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید.

پذیرفت.

کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم‌ها به سوی او بود.

مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:

ای مردم ! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!

کسی برنخاست.

گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!

باز کسی برنخاست.

گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید!

همچنین ببینید

منبع : parcha.mihanblog.com / پ

به وسعت یک جهان...
ما را در سایت به وسعت یک جهان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار toptext بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 31 تير 1395 ساعت: 18:16