نقد فیلم جهان با من برقص؛ خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
فیلم جهان با من برقص به کارگردانی سروش صحت و تهیه کنندگی محمدرضا تخت کشیان محصول سال ۱۳۹۷ است. این فیلم اولین ساخته سینمایی سروش صحت در مقام کارگردان است.
«جهان با من برقص» ماجرای رویارویی یک انسان یا بهتر است گفته شود یک پیکره جمعی کوچک با مرگ است. جهانگیر (با بازی علی مصفا) به یک روستای شمال کشور رفته تا زندگی آرامی را همراه دختر جوانش داشته باشد. رفتن به یک روستای خوش آب و هوا و دور شدن از دغدغهها و هیاهوی مدرن شهری، آرزو و سودایی است که برای شهرنشینان و آنها که در شلوغی پر اضطراب چنین جوامعی روحشان را خسته کردهاند، کاملا آشناست.
محل زندگی جهانگیر همان جایی است که در اروپا و آمریکا هم کوشندگان شهری، یک عمر پول پسانداز میکنند تا برای ایام بازنشستگی بتوانند آن را بخرند و باقی عمر را آرام و معطر و بیدغدغه سپری کنند. جهان در چنین جایی زندگی میکند؛ خانه با نمایی روستایی و آغلی با یک گوساله دوست داشتنی دارد. دوستان و افرادی از خانواده جهانگیر یک روز به طور سرزده برای جشن تولد به محل زندگیاش میآیند.
معلوم میشود جهانگیر و دچار یک بیماری است که چند صباحی بیشتر از عمرش باقی نخواهد گذاشت. جمعی که حالا برای تولد جهان دور هم جمع شده، از قبل دچار اختلافاتی درون خودش بود و حالا بعضی از آن اختلافات سر باز میکنند و به تنشهایی منجر میشوند. فیلم به روایت همین تنشها و پیش رفتنشان به سمت حل شدن میگذرد و البته ایجاد علاقه بین بعضی از زن و مردهای دیگری که اینجا و به بهانه تولد یا مرگ جهانگیر دور هم جمع شدهاند.
کاملا واضح است که «جهان با من برقص» را باید یک فیلم شخصی دانست. حتی خود سروش صحت هم میگوید که مرگ دغدغه اصلیاش بوده و حالا در این فیلم به سراغ آن رفته است. اما اطلاق عبارت شخصی به فیلم «جهان با من برقص» چطور میتواند درست باشد در حالی که موضوع مرگ، به کشور ایران و دوره زمانی خاصی که فیلم در آن روایت شده محدود نیست و مسئله تمام بشریت است؟
این فیلم در حقیقت نگاه شخصی سروش صحت به جهان و البته به پایان یافتن جهان برای فردی مثل اوست. سینما پر از نگاه فیلمسازان مختلف به موضوع مرگ است. در همین سینمای ایران کسی مثل عباس کیارستمی در فیلمهایش صراحتا نشان میداد که از مرگ میترسید، فیلمساز دیگری مثل مسعود کیمیایی آن را در راه اهداف قهرمانانه، پایانی شکوهمند میدانست، کسی مثل رسول ملاقلیپور به دلیل نگاه معنویاش مرگ را باور نمیکرد و حتی شهدا را زنده نشان میداد چنانکه شخصیتهای اصلی آثار او بارها در زمان سفر کردند و با شهدا ملاقات داشتند.
مطالب مرتبط
انواع مختلف دیگری از پرداختن به موضوع مرگ را در همین سینمای ایران میشود سراغ گرفت که از «او یک فرشته بود» بهروز افخمی تا فیلمهای مرحوم ایرج کریمی، طیف واقعا متنوعی را شامل میشود. نگاه فیلمسازان و شاید به طور کلیتر نگاه انسانها به مرگ را میشود بخش مهمی از جهانبینی آنها دانست و نگاه سروش صحت به مرگ در نام فیلمش خلاصه شده است. این جهانبینی اوست که برای فرار از چیزهای هولناک و اضطرابانگیز، به سرخوشی و فراموشکاری عمدی پناه میبرد.
کاراکترهای فیلم سروش صحت بخشهایی از شخصیت یا جهانبینی او هستند که از ترس مرگ، به رقص در آمدهاند تا اتفاقی که نهایتاً چاره ندارد را به فراموشی بسپارند. گفتهاند «خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیست» و سروش صحت برای فراموش کردن بخش دوم این مصرع (دریغا که جاودانی نیست) به بخش اول آن پناه می برد؛ (خوش است عمر)
اما یک فیلم شخصی که درباره ترس کارگردان آن از سرنوشت نهاییاش یعنی مرگ ساخته شده، مرگی که سروش صحت هنوز هم خیلی به آن نزدیک نیست و در میانسالی به صورت دغدغهاش درآمده، چطور میتواند به مسئلهای اجتماعی تبدیل شود؟ روستایی که جهانگیر برای فرار از دغدغههای زندگی شلوغ به شهری به آن پناه برده، مقصد و ملجأ همه نیست. بسیاری از روستاییان دوست دارند که به شهر بیایند و ساکنان شهرهای کوچک به کلانشهرها و حتی شاید ساکنان کلانشهرها سودای پایتخت را داشته باشند. این مسیر در ادامه میتواند به رؤیای برای مهاجرت در پایتختنشینان بیانجامد. در چنین چرخهای چیزی که موتور محرک افراد است، میتواند امید و حسرت باشد.
روستای محل زندگی جهانگیر برای کسی که هنوز از خوشیهای دنیا سیر نشده و به خیلی از جاهطلبیهایش نرسیده، نه محلی برای آرامش بلکه محلی کسالتآور است. اینجاست که شخصی بودن فیلم سروش صحت با بخشی از جامعه که به آن تعلق دارد ارتباط پیدا میکند. بخشی که احساس میکند (خوش است عمر) در حالی که در بخشهای دیگر، افراد دیگری ممکن است احساس کنند هنوز عمر برایشان به مرحله خوشی نرسیده است و دنبال رسیدن به آن هستند. کسی که یک زندگی مالی مرفه و حتی شهرت اجتماعی فراگیر را تجربه کرده، به زندگی و خوشیهای آن نگاهی دارد که احتمالاً با نگاه افراد دیگر متفاوت است؛ اما تردیدی نیست که خیلیها با زاویه نگاه سروش صحت به دنیا همدل هستند و این باعث میشود اظهارنظر درباره جذابیت داشتن یا نداشتن چنین فیلمی، بسیار بیشتر از خیلی فیلمهای دیگر سلیقهای باشد و بستگی به این دارد که یک مخاطب قبل از تماشای این فیلم در چه طبقهای از اجتماع و با چه نوع نگاه فرهنگی بزرگ شده و در زندگیاش به چه چیزهایی رسیده یا نرسیده است و آیا آرزوی بر زمین ماندهای دارد یا ندارد.
فیلم سروش صحت به سمت نقطه مشخصی حرکت نمیکند و پایانبندی آن هم یک فرود دراماتیک نیست؛ بلکه حس و حال فیلم است که در نقطه مشخصی فرود میآید. در طول داستان هم تعلیق خاصی وجود ندارد. این فیلم یک دلنوشته شاعرانه و شاد است که شادی آن از درون نجوشیده، بلکه چیده شده تا این غم که (شادیهایمان، آنچه خوشبختانه داریمشان، نهایتاً پایان پذیرند) فراموش شود.
«جهان با من برقص» شوخیهایی دارد که مشخص است برنامهریزی شدهاند و این از روان بودن کار کم میکند. شاید عجیب به نظر برسد فیلمسازی که سابقهای طولانی در ساخت طنزهای شبانه دارد و در آن نوع سریالها عمده شوخیها به بداههگویی بازیگران سپرده شده، اینبار با فرمولی چیده شده و مکانیکی، به خلق لحظات نمکین پرداخته است. اما در حقیقت چنین چیزی دیگر عجیب نخواهد بود اگر دقت کنیم که این فیلم چقدر شخصی است و سروش صحت خودش پشت تکتک شخصیتهای گاه متناقض فیلمش قرار دارد و از آنها اجازه بداههگویی را گرفته است.
به وسعت یک جهان...برچسب : نویسنده : استخدام کار toptext بازدید : 175